نويسنده: عبدالرّحيم ذاکر حسين




 

 

درود بر نهضت مراکش (1)

در سال هاي 1954 و 1955 ميلادي مراکشي ها قيام آزادي خواهانه و پيگير خود را بر ضد استعمار فرانسه شدت دادند و خواستار استقلال کشور و بازگشت « ابن يوسف » پادشاه استقلال طلب خود از تبعيد فرانسويان شدند. اين قصيده پس از بازگشت وي به مراکش در نوامبر 1955 و پيروي ملّت سروده شد.

آفرين بادا ز خلق گيتي از مرد و زنش * * * بر مراکش و آن گرامي مردم خصم افکنش
آفرين بادا بر آن قوم شهامت آفرين * * * کز اجل رو بر نتابد بهر پاس ميهنش
آفرين بادا بر آن فرخنده فر مام وطن * * * که اين چنين آزادمردان پرورد در دامنش
آن که مشت آهنينش بشکند کوپال (2) خصم * * * طوق (3) رقيب کجا باشد روا بر گردنش
آن که را بهر وطن شد پيرهن غرقه به خون * * * جامه ي عزّ و شرف، مانا (4) برازد بر تنش
گر حريفش را بود توش (5) و توان ( رستمي ) * * * او چه انديشد که باشد صولت (6) ( رويين تنش )
يک نظر سوي مراکش بين که از خون هاي پاک * * * آبياري شد نهال نهضت اندر گلشنش
شير گردون پاسدار بيشه ي شيران اوست * * * تا که جانبازي است کار مردم شيراوژنش (7)
نهضت خلق مراکش بهر استقلال ملک * * * ضامن حقّ حياتست و بقاي مسکنش
تاکند بر تن مبارک خلعت آزادگي * * * بهر ميهن لاله گون گردد ز خون پيراهنش
با نبرد تن به تن در راه نفي دشمنان * * * گاه و بيگه خون روان باشد به کوي و برزنش
جان سپارد بهر پاس افتخارات وطن * * * تا به خاک افتخار آميز يابي مدفنش
در ره پاس وطن، مام شجاعت کيش وي * * * کشته بيند پور خويش و برنيابد شيونش
سيل طغيان چون روان سازد به رامشگاه خصم * * * واي از آن جوش و خروش و قدرت بنيان کنش
کرد محکم رشته ي وحدت چو زنجير جبال * * * گشت متقن (8) پايه ي همّت چو کوه آهنش
مگسلاد آن رشته ي عدل و وداد محکمش * * * مشکناد اين پايه ي صبر و ثبات متقنش
* * *
مهد آزادي ( فرانس ) آن کو به عهد انقلاب * * * داد قرباني فراوان بهر دفع دشمنش
آن کزو شد نشر ( اعلاميه ي حق بشر ) (9) * * * بر ضعيفان کي روا باشد جفا گستردنش
آن که « منشور ملل » را مهر صحت بر نهاد * * * از پي نشر مظالم شد چرا بر هم زنش؟
زآن که شد طومار استعمار، بس بي اعتبار * * * عبرت اقوام را، بايد به هم پيچيدنش
* * *
مرحبا خلق مراکش کز قيامش بازيافت * * * ( ابن يوسف ) پيشواي وي سرير و گرزنش (10)
پيشوايي کز عناد دشمنان ايمن نبود * * * با قيام خلق، باز آمد به سوي مأمنش
آنکه بر دل ها حکومت داشت باز آمد به ملک * * * وز قدوم وي، مراکش بين،چو گلشن گلخنش (11)
بر سر اين قصه چون « پاريس » شد زور آزماي * * * گشت تسليم مراکش با همه زور و فنش
اين چنين توفيق ربّاني به حکم وحدت است * * * کاندر آنجا حکمفرما شد به وجه احسنش
در بقاي وحدت ملّي است ملّت را دوام * * * ورنه آثار فنابيني عيان پيرامنش
لطف يزدان حافظ اين نهضت پرشور باد * * * تا که نتواند شبيخون آورد اهريمنش
باش تا آزادبيني مر مراکش را ( اديب ) * * * و آن که از قصد حريف آز پرور، ايمنش

درود بر ملّت قهرمان مراکش (12)

از جفاي آتش افروزان استعمارگر * * * آتش پيکار و کين شد در ( مراکش ) شعله ور
گه به خاک ( الجزاير ) رهسپر گردد جدال * * * گه به ساحل هاي ( تونس ) حمله ور گردد خطر
گه به ( کنيا ) ديو استعمار افروزد شرار * * * گه به ( سودان ) جغد استثمار انگيزد شرر
اي مراکش بر روان پاک مردانت درود * * * اي که پروردي به دامن آنچنان شيران نر
تن به پيکان بلا دادند مردان تا نهند * * * تاج استقلال و آزادي مراکش را به سر
پيرهن گلگون ز خون کردند گردان تا کنند * * * کسوت عزّت به جاي جامه ي ذلّت به بر
از پي بنياد کاخ عزّت و آزادگي * * * سينه مردان کرده پيش تير نامردان سپر
کي سز از ملّت آزاده ي ( گلوا و گل ) * * * خار بيدادش کند آزادگان را خون جگر
آن که مي بالد به ( ژاندارک ) آن فداکار شهير * * * و آن که مي نازد به ( هوگو ) آن اديب نامور
عالمي چون ( پاستور ) دارد که نام نيک اوست * * * ثبت در سرلوحه ي خدمتگزاران بشر
آن که مشعل دار فرهنگ است و پرچمدار صلح * * * مهد علم و مظهر زيبايي و ذوق و هنر
تا به کي آزادگان را مي کشد در خاک و خون * * * تا به کي آوارگان را مي کند خونين جگر
اي که گويي از کتاب ( بينوايان ) پند گير * * * خود چرا هستي ز حال بينوايان بي خبر
چيست مفهوم تمدن، کينه و جنگ و جدال! * * * چيست محصول تجدّد، فتنه و آشوب و شر!
داد از آن علمي که جاي تربيت زايد فساد * * * آه از آن جنسي که جاي منفعت آرد ضرر
آفت جان بشر شد اين تمدّن اي دريغ * * * خيل بيداد و مفاسد بر بشر شد حمله ور
شکوه از دست ستمگراي ستمکش بيش از اين * * * ( سازمان صلح ) يا ( شوراي امنيت ) مبر
صحبت از صلح است ليک از صلح کي يا بي نشان * * * دعوي عدل است ليک از عدل کي بيني اثر
با ستمگر نيست آنجا صلح جويان را جدال * * * بر ستمکش نيست آنجا دادخواهان را نظر
اي زبردستان ستم با زيردستان تا به کي * * * اي قوي از آتش خشم ضعيفان کن حذر
اي مسلمانان چه شد آن همّت و مردانگي * * * آن ثبات و جانفشاني و آن جلال و جاه و فرّ
چشم عبرت بينشان را خواب غفلت کرده کور * * * گوش پند آموزتان را باد نخوت کرده کر
تا به کي ناموس و آب و خاکتان را اجنبي * * * مي برد گاهي به زور و مي خرد گاهي به زر
اي ستمکش گر نديدي دادخواهي غم مخور * * * زآنکه داري دادخواهي چون خداي دادگر
باش تا دست جوانمردان استقلال خواه * * * کاخ استعمارجويان را کند زير و زبر
باش کز خون وطن خواهان بي باک و غيور * * *تو نهال عزّت و آزادگي آرد ثمر
سوخت دل ها را رسا، اين شعله هاي جانگداز * * * بر دل آزادگان آتش مزن زين بيشتر

پي‌نوشت‌ها:

1. عبدالعلي اديب برومند، پيام آزادي، ص 32 – 35.
2. مرز.
3. زنجير.
4. همانا به تحقيق.
5. استقامت.
6. هيبت.
7. شير افکن.
8. استوار.
9. اعلاميه ي حقوق بشر که مأخذ مواد قانون اساسي فرانسه بود تهيه و تنظيم و در آغاز قانون اساسي سال 1791 درج گرديد. مباشران تنظيم و تدوين اين اصول لافايت، تالي ران، آبه سي پي و موينه بودند.
10. تاج.
11. حمام هاي قديمي.
12. قاسم رسا، ديوان کامل، ص 285 – 287.

منبع مقاله :
ذاکرحسين، عبدالرحيم؛ (1379)، ادبيات ايران پيرامون استعمار و نهضت هاي آزادي بخش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول